Friday

آغاز حمله به خاتمي و بوي توطئه


روند سياسي كشور مجددا بوي تعفن گرفت- در خبرها آمده كه طراح بزرگ قتلهاي زنجيره اي در حال تبرئه قاتلان زنجيره اي است و با ارايه سلسله گزارشات و سخنرانيهاي خود به استدلال اين موضوع مي پردازد و از سوي ديگر دستگاه قضايي كشور با تبرئه فرمانده عمليات حمله به كوي دانشگاه و قرار دادن آن در مسير تخطئه اطلاعاتي اكنون مجلس وفادار نيز به سمتي مشخص در روزهاي پاياني اين پرونده را سوق داده تا همه چيز براي ايجاد يك پرونده قضايي براي آقاي خاتمي فراهم گردد. با كمي تامل به راحتي مي توان به اين نكته رسيد كه كه جناح تماميت خواه مي خواهد مانع از حضور خاتمي در عرصه انتخابات شود هرچند كه احتمال حضور وي كم باشد.


كشور ما داراي مديران خلاقي است كه هر از چند گاهي در سفرهاي خارجه خود با مشاهده اقدامات كشورهاي مورد نظر آن الگو را فورا براي مردم بدبخت پيچيده و بدون در نظر گرفتن تبعات آ ن مردم را از مشكلات آن بهره مند مي كنند- براي نمونه با سرك كشيدن به محيط شهري خود به راحتي مي توانيد شاهد عملكرد باشيد- در جنگ جهاني به رسم ياد مكاني را بنام شهداي گمنام با يك دفن نامگذاري و همه را در مكاني خاص و محترم دفن و مردم وظيفه دان در سالروز جنگ نسبت به آنها اداي احترام مي كنند - نمي دانم كدام مسئول از خدا بي خبر براي خود شيريني پيشنهاد داد كه اين كشته گان جنگ را در هر جايي كه به ذهن مي رسد دفن نمايند - در كوه - خيابان - دانشگاه - پياده رو و .....كم كم در هر محله ايي يك قبر بنا بر يادبود مي گذارند- اين كار تنها از ارزش اين فداكاران ميهن كم خواهد كرد - اي كاش امروز بوديد و فحشهايي كه زير لب به اين عزيزان داده مي شد را مي شنيديد-


سه شنبه سوم خرداد ماه سال 87


Wednesday

سقوط ايران



بيش از سه سال انتخابات رياست جمهوري مي گذرد- در اين مدت هزينه هاي سنگيني پرداخت كرده ايم و تا پايان دوره همچنان پرداخت خواهيم كرد- ما در حال پرداخت هزينه سنگيني هستيم كه در آن يك عده آگاهانه يا نا آگاهانه تصميم به عملي گرفتند كه نتيجه آن حكومت نابخردان بر جامعه گشته است. كشور از تمام ابعاد به دوران دهه 60 انقلاب كه نكبت ترين دوران زندگي ما نسل سوخته هاست بر گشته - در خيابان امنيت نيست - هر كس به هر بهانه اي هر كاري كه دلش بخواهد مي كند - اعتياد بي داد مي كند - فحشا به پشت پنجره هر منزلي در حال سرك كشيدن است - فقر از پشت بام خانه ها نفوذ كرده است - بي اعتقادي كم كم از ژنهاي نهفته به بالفعل مي رسد- عشق ها دروغين گشته - ريا فضيلت گشته و ريش برتري - جوانان بيكار - متخصصين منفعل و گروهي نادان جايگزين - به راستي به كجا مي رويم؟ از هر طرف در محاصره ايم از داخل در محاصره جاهلان و از خارج در محاصره دشمنان و دوستان همين جاهلان- نمي دانم بايد تاوان چه چيزي را پس دهيم ! نمي دانم تا كي بايد اين ظلم و فساد در اين كشور ادامه داشته باشد - نمي دانم چرا كشوري با ثروت كنوني اش بايد اينقدر جاهل باشد - نمي دانم كي سياستمداراني همچون مصدق ظهور خواهند كرد كه منافع ملي را بر منافع شخصي ترجيح داده و بناي يك قانون درست را در اين كشور بگذارد - نمي دانم كي دين از لباس سياست خارج شده تا عابدان رياكار به معابد خود رفته و براي فريب دنيا آخرت مردم را به بازي نگيرند- نمي دانم كي شعور جايگزين احساس شده و خرد جمعي حاكم بر روح جامعه خواهد شد- نمي دانم كي ما در اين كشور نفس خواهيم كشيد - نمي دانم نمي دانم ...- از خدا وند تمناي هدايت و لطفت براي كشورم ايران دارم

Thursday

شنبه 31 فروردين ماه سال 87

نامه يك پدر

سلام دختر عزيزم- ميدانم در راهي از مسير طولاني مي آيي من و مادرت نيز به تنهايي اين مسير را طي كرده ايم- سالها قبل پيش از آنكه كسي بداند. براي آمدن تو من ومادرت خيلي تعمق كرديم مسايل مختلفي را ارزيابي نموديم سعي كرديم همه چيز ميزان و درست باشد . ولي متاسفانه نشد. چيزهايي هست كه دست ما نيست و ما همچون قطره اي متاثر از جريان در حركتيم.

دخترعزيزم روزها با خود راه مي روم و در دل باتو صحبت مي كنم . آرزويم اين بود كه روزي تو بيايي و وقتي كه شنيدم مسافر من تويي من و مادرت اشك شوق از چشمانمان سرازير شد . هر كه ما را ديد خنديد و به اين كه آرزوي دختر بودن مسافرمان را داشتيم متعجب ، ولي ما تورا برگزيديم و خدا نيز به ما لطف داشت و به گزينش ما احترام گذاشت.

تو آماده مي شوي تا در دنيايي پا بگذاري كه در آن مرزها تعيين كننده رفتارها ست. اينجا ايران است و تو بايد دراينجا زندگي كني. دين تو اسلام است و به اصطلاح تو مسلمان زاده اي .

دخترم پدرت مي ترسد. مي ترسد، وقتي كه محروميت زنان جامعه را مي بيند. مي ترسد وقتي مي بيند تو بايد اسير افكار موهن و افراطي كساني باشي كه جز محروميت چيز ديگري برايت ندارند. مي ترسد كه آرزوهاي جوانيت مثل ساير دختران نشكفته از سرما پرپر شود. ناراحت است وقتي كه در گرماي تابستان در خيابان راه مي رود و ناراحت تر از آن وقتي كه به استخر ميرود و مي بيند كه قادربه شنا كردن در كنارتو نيست.

تو آرزوي ساليان دور و نزديك پدر ومادرت هستي و اينها را مي نويسم كه بگويم چقدر دوستت دارم.

دخترم مرا مقصر اين تبعيض ندان. دين را مقصراين تبعيض ندان.

دخترم سعي مي كنم تو را با افكار والا پرورش دهم كه به زن بودنت افتخار كني. زن بودن افتخاري است كه مرد بودن نيست. اينرا پدرت از ته دلش مي گويد. نمي گويم فمنيست ! نه هرگز نمي گويم زيرا اين تفكر منشاء افراط مردانه و زنانه است. مي گويم انسان باش . اسمت را برگرفته از اسامي زنان كشورت ايران گزيده ايم چرا كه به ايراني بودنت افتخار كني و بداني كه زنان ايران زمين چون شيرايستاده اند.

دخترم پدرت كشورش را دوست دارد و وطن پرستي را ركن اعتقاداتش قرار داده. عزيزكم من دين را انتصابي نپذيرفته ام بلكه اكتساب نموده ام و اميدوارم تو نيز دين را اكتساب نمايي. دين ما دين عشق است و زيبايي و زن مظهر عطوفت و عشق. كساني كه با استفاده از دين به زن ظلم مي كنند در اصل به مظهر عشق الهي ظلم مي كنند و قطعا خدا وند آگاه به اين ظلمي است كه آنان مي كنند.

دختر زيباي من پدر دوستت دارد چون تو را مظهر لطف الهي مي داند دوستت دارد چون تو را بزرگترين نعمت زندگيش مي داند كه بر آن شكري لازم گرديده است.

وقتي كه در خيابان راه مي روم و دختراني كه تو روزي به سن آنها خواهي رسيد را مي بينم وقتي اضطراب آنها را در نبايدهاي درست و غلط جامعه مي بينم دلم نا خدا گاه نگرانت مي شود. مي ترسم كه تو تحملت كم باشد و مرا مقصر بخواني.

به هر حال خدايي كه تو را به من داد تو را بيشتر از من دوست دارد و مراقب تو خواهد بود ولي چه كنم كه من يك بشرم يك پدر و مثل همه پدران نگران تو.



چهار شنبه 28 فروردين ماه سال 87


از كاروان جا مانده ام


اي ساربان آهسته ران

از غافله جا مانده ام

گر برنگردي سوي من

حيران و نالان مانده ام

برگرد و اين دستم بگير

شب در كمينم مانده است

اين رهزنان غافله

چون گرگ در پشت من اند

ترسم از اين تنهاييم

اميد به راهت بسته ام

اي ساربان آهسته ران

تنها اميد راهمي

شايد ز دست رهزنان

باز به كاروان مي رسم



يك شنبه 25 فروردين سال 87


با طبيعت مهربان باشيم

كوهستان آغوش گرمي دارد
آغوشي كه هيچ دوستي بي نياز نمي گشايد
.
.
.
در اين چند روزي كه از پايان تعطيلات عيد مي گذرد چند بار به كوه رفتم. متاسفانه شاهد بي مهري فراوان انسانهاي به ظاهر متمدني شدم كه جز آلودگي تفكر ديگري ندارند. در چشمه آب زندگاني دوستان مترقي با چنان اشتياقي آب را از نعمت زباله هاي خويش به فيض رسانده اند كه از انسان بودن خود در برابر كوه شرمنگين گشتم و در مسير كوه هاي تالش نيز تا جايي كه اين زباله سازها قادر به رفتن بودند زباله هاي غير قابل بازيافت بود كه در مسير مشاهده مي شد. در مسير كلاردشت از جنگلهاي عباس آباد وضع وخيم تر بود و در ارتفاعات قلعه رودخان شرم آورتر. تصميم به پاكسازي گرفتيم و از خير كوه پيمايي گذشتيم. در مسير وقتي به پايين رسيديم با پوزخندهاي انسانهايي مترقي مواجه شديم كه براي من جز شرمندگي بيشتر از كوه و طبيعت چيز ديگري بر جاي نگذاشت. كوه - بيابان و جنگل دوستان بي مدعاي ما هستند با آلوده سازي آن در اصل خود را آلوده ساخته ايم- قدر آن را تا زماني كه هست بدانيم و از آن همچو خانه خود مراقبت و محافظت كنيم. با آنان دوستي كنيد تا ببينيد چه دوستان صبوري اند


يك شنبه 18 فروردين ماه سال 87


شكر مي كنم كه تو را به من برگرداند

باران مي آمد

جاده خيس بود. و من تنها در پيچ و خم كوه بالا مي رفتم

مسير را نمي ديدم

درختان و سبزي را نمي ديدم

تنها همراهم صدايي بود كه مرا از ته دل مي خواند

نا اميد از تمام تلاشهايي كه براي نجاتش كرده بودم

با خود مي انديشيدم كه اگر نباشد؟!

اگر قرار به رفتنش باشد

چگونه تحمل كنم

10 سال از ازدواجمان مي گذشت و او همه چيز من بود

در پيچ و خم كوه اعترافي مي كنم بر بالاي تخته سنگي ايستادم

فكري به سرم زد ... نه....

نه ! اينكاره نيستم

خيس شده بودم

نااميد و بدنبال دليل

به قله رسيدم كسي نبود

فرياد زدم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

صدايم را نمي شنوي

مرا قبل از او راحت كن

يك سال است كه عذاب مي دهي چرا

گريه امانم نمي داد خيسي صورت با قطرات باران موجي ساخت

هر آنچه مي توانستم بگويم در آن تنهايي گفتم

و از او كه تنها اميدم بود تقاضاي نجات همسرم را كردم

به ويلايمان برگشتم

حالش بدترشده بود

از شدت خونريزي چهره اش سفيد شده بود

سخنان ديگران شمشير وار بر پيكرم مي نشست

هر كس چيزي گفت- زخمي زد و تكه اي از قلبم را بريد و زير پا له كرد

به امام رضا پناه بردم

و همسرم را با او به خدا سپردم

آخرين جراحي او شروع شد

قلبم نمي زد

نفسم بند آمده بود

...................

...............

امروز يك سال ازآن واقعه شوم مي گذرد

واز خداوند بخاطر برگشت دو باره همسرم سپاسگزارم

از او كه صدايم را شنيد

از آسمان كه با من گريه كرد

از كوه كه صدايم را منعكس كرد

و از امام رضا كه حلقه ام را محكم

هيچكس تصور دردها و زخمهاي مرا نخواهد كرد

در اين دوران اقوام همه مرا تنها گذاشتند

صدايم را گوش نكردند

آب در ليوانم نريختند تا جگر سوخته ام نفس بكشد

در اين دوران تنها دوستانم گيتي سيمين-پروين و شكيبا همراهم بودند

بارها و بارها نا اميد شدم

ولي باز خدارا شكر مي كنم كه اين امتحانش را به پايان رساندم

خدا را شكر مي كنم كه مرابا داغ عشقم نسوزاند

خدا را شكر مي كنم كه چون او خدايي دارم

او را شكر مي كنم كه چشمانم گشود

و شاكرم بخاطر صبري كه به من عطا كرد


سه شنبه 13 فروردين ماه سال 87


خلقت زن

از هنگامي كه خداوند مشغول خلق كردن زن بود، شش روز مي گذشت. فرشته اي ظاهر شد و عرض كرد: خداوندا چرا اين همه وقت صرف اين يكي مي فرماييد؟ خداوند پاسخ داد : دستور كار اورا ديده اي؟

او بايد كاملا قابل شستشو باشد ولي پلاستيكي نباشد

بايد دويست قطعه متحرك داشته باشد ، كه همگي قابل جايگزيني باشند.

بايد بتواند بانوشيدن قهوه تلخ بدون شكر و غذاي شب مانده كار كند .

بايد دامني داشته باشد كه هم زمان دو بچه را در خود جاي دهد و وقتي بلند شد ناپديد شود.

بوسه اي داشته باشد كه بتواند همه دردها را ، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شكسته ، درمان كند.

شش جفت دست داشته باشد.

فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد.گفت: شش جفت دست ؟ امكان ندارد !

خداوند پاسخ داد: فقط دستها نيستند ، بايد سه جفت چشم هم داشته باشد.

فرشته سري تكان داد و گفت : اين مي شود الگوي متعارف براي آنها.

خداوند سري تكان داد و گفت : بله.

يك جفت براي وقتي كه از بچه هايش مي پرسد كه چكارمي كنيد، از پشت درهاي بسته هم بتواند ببيندشان.

يك جفت بايد پشت سرش داشته باشد تا آنچه را كه لازم هست بفهمد.

و جفت سوم همينجا روي صورتش است تا وقتي به بچه خطا كارش نگاه مي كند، بتواند بدون كلام به او بگويد كه او را مي فهمد و هنوز دوستش دارد.

فرشته سعي كرد جلوي خدا را بگيرد.

اين همه كار براي يك روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد.

خداوند فرمود : نمي شود !

چيزي نمانده تا خلق اين مخلوقي كه اين همه به من نزديك است را تمام كنم.

از اين پس مي تواند به هنگام بيماري، خود را درمان كند، يك خانواده را با يك قرص نان سير كند،و يك بچه پنج ساله را وادار به گرفتن دوش كند.

فرشته نزديك شد و به زن دست زد.

اما اي خداوند او را خيلي نرم آفريدي!

بله نرم است، او را سخت هم آفريده ام، تصورش را هم نمي تواني بكني كه تا چه حد مي تواند تحمل كند و زحمت بكشد.

فرشته پرسيد: فكر هم مي تواند بكند ؟

خداوند پاسخ داد : نه تنها فكر مي تواند بكند بلكه قوه استدلال و مذاكره هم دارد.

آنگاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد!

اي واي مثل اين كه اين نمونه نشتي دارد! به شما گفتم كه در اين گونه زيادي مواد مصرف كرده ايد!

خداوند گفت : اين نشتي نيست! اشك است.

فرشته پرسيد : اشك ديگر چيست؟

خداوند فرمود : اشك وسيله اي است براي ابراز شادي، اندوه،درد،نااميدي ، تنهايي،سوگ و غرورش!

فرشته متاثرشد،

شما نابغه اي خداوند! شما فكر همه چيز را كرده اي چون زنها واقعا حيرت انگيزند.

زن ها قدرتي دارند كه مردها را متحير مي كنند.

همواره بچه ها را به دندان مي كشند.

سختي ها را بهتر تحمل مي كنند.

بار زندگي را بدوش مي كشند.

شادي و لذت و عشق در فضاي خانه مي پراكنند.

وقتي مي خواهند جيغ بزنند ، با لبخند مي زنند.

وقتي مي خواهند گريه كنند، آواز مي خوانند.

وقتي خوشحالند گريه مي كنند.

وقتي عصباني اند خنده مي كنند.

براي آنچه باور دارند مي جنگند.

در مقابل بي عدالتي مي ايستند.

و وقتي مطمئن اند كه راه حل ديگري وجود دارد، نه نمي پذيرند.

بدون كفش نو سر مي كنند تا بچه هايشان كفش نو بپوشند.

براي همراهي يك دوست مضطرب با او به پزشك مي روند.

بدون قيد و شرط دوست مي دارند.

وقتي بچه هايشان به موفقيتي دست پيدا مي كنند گريه مي كنند و وقتي دوستانشان پاداش مي گيرند ، مي خندند.

در مرگ يك دوست دلشان مي شكند.

در از دست دادن يكي از اعضاء خانواده اندوهگين مي شوند. با اين حال وقتي مي بينند همه از پا افتاده اند ، قو ي و پا بر جا مي مانند.

آنها مي رانند، مي پرند،راه مي روند، مي دوند تا به نشانتان دهد چقدر برايش مهم هستيد.

قلب زن است كه جهان را به چرخش در مي آورد.

زن ها در هر اندازه و شكل و رنگي موجودند و مي دانند كه بغل كردن و بوسيدن مي تواند هر دل شكسته اي را التيام بخشد.

زن ها چيزهاي زيادي براي گفتن و بخشدن دارند.

خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يك عيب داد!

فرشته پرسيد : چه عيبي ؟

خداوند گفت : قدر خودش را نمي داند


دوشنبه 27 اسفند ماه سال 86


پاسخ مثبت به دشمن هويت

انتخابات تمام شد - قبل از شروع انتخابات و قبل از رد صلاحيت هاي گسترده در هر محفلي سعي مي كردم افراد رو به راي دادن تشويق كنم ولي بعد از رد صلاحيتهاي گسترده شوق و اشتياقم رو از دست دادم و با انصراف دكتر عارف به اين جمع بندي رسيدم كه كودتاي دوم هم اتفاق افتاد - خوشبختانه اين دوره مصادف شد با سفرهاي كاري من و برام نظرهاي مردم جالب بود و تونستم به يك جمع بندي از نظرات اونها با آنچه در ذهن داشتم برسم. در تمام متن هام از سبقه ضعيف مردم گفتم واين كه مشكل مردم ما قبل از هرچيزي تفكر و مطالعه است. منظورم از اين بحث تمام مردم نيست بلكه قشر كوچكي استثناء مي شوند كه آن هم دربر گيرنده تمام روشنفكراني خواهد بود كه دلشان براي ايران ميتپد. استبداد در حال نفوذ و فتح خانه به خانه اين كشور است. از انتخابات حربه اي ساخته اند و ديگر ترس از حضور يا عدم حضور وجود ندارد. ساخت راي به آساني انجام مي شود تنها كافي است كه مردم را بنحوي از صندوق دور كرد و آنها را دلسرد ساخت.به سان جرقه صندوق پر از راي ساخته خواهد شد و شاهد اين مدعا شناسنامه هايي است كه يك شبه وارد كشور مي شود و يك شبه نيز نابود. تمام اين فرآيندها به وسيله اربابان نظامي و صاحبان قدرت صورت مي گيرد. روز جمعه مردد بودم كه بايد چه كنم تا شب با خود كلنجار رفتم آخر نتوانستم خود را راضي به دادن راي كنم.

اين موضوع مرا بيشتر از هر چيز ديگري نگران مي كند كه من به خواسته دشمن هويتم پاسخ مثبت داده ام يا خير؟




شنبه 25 اسفند سال 86


مدتي است چمدان در دست دارم ، كولي وار از شهري به شهري مي روم ، با مردمان و نيازهايشان سخن مي گويم ، مدتي است لبخندهاي تلخي را مي بينم كه از تمناي نياز بدرقه راهم مي شود - دستهايم خالي است. جواني كه همراه مسيرم مي شود تا تنها نباشم - داستانهايي كه بوي نياز مي دهد و آرزوهايي كه ...- مدتي است كه شبها خوابم نمي برد ، چه كنم ؟ چه مي توانم كنم ؟

مي خواهم به بلنداي كوهي بروم

ابر را از نزديك حس كنم

در آغوشش گيرم
قطره اش را لمس كنم
خيس شوم
.
.
مي خواهم باران را ببينم
نمناكي آن را پيش از ريزش حس كنم
مي خواهم خيس شوم
ذهنم نمناك شود
و در اين نمناكي به آرامش برسم
ابر را در آغوش بگيرم
به سفر بروم
به دور دست زمين
در آنجا كه خشكي نيست
آب است
همه چيز روشن است و ذلال
.
.
مي خواهم كنج خيالم آسوده باشد
خيالي نمناك
نيانديشد
نبيند
حس نكند
شايد
درآنجا دردي نباشد
گريه اي- اشكي - منتي
.
.
.


شنبه 11 اسفند ماه سال 86


تابنده
چه آفتابي است
سر شار از محبت و بهشت
و لطافتي
كه تمام وجودم را از حس زيباييت آكنده مي سازد
..
..
چه آفتابي است
سرشار از زيبايي
و گرمايي
كه دركنارش يخ افكارم گشوده مي شود
..
..
چه آفتابي است
پر از گرمي ونور
و انواري
كه در پرتوش تمام مسيرم روشن مي شود
..
..
تو آفتابي
بر من بتاب
تو تابنده اي
گرمم كن
..
..
وجودم سراپا يخ زده است
و افكارت
آب گرمي است
برذهن سرما زده ام


دوشنبه 6 اسفند ماه سال 86


دلم براي لبخند خدا تنگ شده است
اسفند است. اين ماه براي ما ايرانيها رنگ و بويي خاص دارد. در اين ماه آماده استقبال از تحولي بنام نو شدن سال مي شويم. ما همه چيز را نو مي كنيم. اما در اين سالها اسفند رنگ و بويي ندارد. وقتي به درون تاكس مي روي همه از مشكلاتي كه غير قابل كنترل است مي گويند- وقتي به مهماني مي روي همه از مشكلات مي گويند - از هزينه ها و خرجهايي كه برايش حسابي نمانده - وقتي به سر كار مي روي اكثر پرسنل نيازمند به كمك هاي مالي بيشتر هستند - وقتي به جلسه مديران مي روي همه از كمبودها مي گويند - وقتي به سمينار مي روي تا نقش صادرات و توسعه آن را بررسي كني همه از مشكلات جهاني در گشايش منابع مالي و اعتبارات و بيمه و .... مي گويند - تلويزيون را باز مي كني يك ليوان آب پرتقال و چشمي براي ديدن و گوشي براي شنيدن مي گذاري آنچه مي شنوي نبود هيچگونه مشكلي در اين كشور است - تورم را 8 درصد اعلام مي كنند - بانك مركزي نزديك 21 درصد - حال كه روز را به ياد مي آوري بيش از 40 درصد - كانال را عوض مي كني خبر از عدم كارايي تحريم مي دهند - وقتي كه روز را به ياد مي آوري و آنكه بخش بازرگاني و صنعت در حال له شدن بر اثر چه تدابير نابخردانه اي مديران ارشد است نمي داني كه بايد چه بگويي - براستي كسي نيست كه بگويد تاثير تحريم بايد چگونه باشد- براي مردم جشن هسته اي مي گيرند - مردم هر چند حافظه اشان ضعيف است - هرچند منابعي كه تمام نظرات البرادعي را مطالعه كنند بدليل سانسور و فيلتر و زندان نيست - هر چند مفسري براي تفسير اجازه غير مثبت گفتن ندارد- ولي همه مي دانند كه البرادعي بعضي جاها مثبت گفت ودر بعضي جاها همچنان انگشت اتهامات را بر عليه ايران فعال نگه داشت .مي ترسم از قطعنامه سوم و از فاجعه اي كه در انتظار همه ما ايرانيان ساكن اين كشور قحطي زده است. كشوري كه اسلامش در پرچمش مفقود شده -وبراي سركوب در راستاي ادامه خودخواهي هر آنچه كه در آستين دارد رو مي كند و اين نشان دهنده روزهاي تلخي است كه اميدوارم حق مدد كند.م
دلم براي لبخندهاي اسفند تنگ شده است
دلم براي خريدهاي از سر شوق و ذوق اسفند تنگ شده است
دلم براي ديدن شادي كودكم تنگ شده است
دلم براي امروز
براي لبخند ها
براي راستي
براي صداقت تنگ شده است
دلم براي لبخند خدا تنگ شده است


شنبه 4 اسفند ماه سال 86


برداشت هاي متفاوت از واقعيات پيرامون - ياد داشتي بر كامنت پست هستي از بلاگ دوست خوبم كونامي
ذهن انسان از مسايل پيرامون خود برداشتهاي متفاوتي مي كند و درستي و يا غلط بودن آن نياز به معيارهايي دارد كه اين معيارها نيز بوسيله خود انسان تعريف مي شود و در اين ساخت و ساز گاهي سنجشهايي با بار معنوي اضافه مي گردد كه بدليل معنويت حاكم بر آن روح انسان با آن سازش خاصي پيدا مي كند.م
از جمله مسايلي كه در پيرامون ما سالهاست اتفاق مي افتد و ما نيز شاهد به چالش كشيدن اذهان عموم مردم نسبت به آن هستيم مسئله شهادت است كه يك باور ديني است . انقلاب و جنگ ايران و عراق اين واژه را براي مردم ما شفاف نمود و بصورت يك افتخار در آورد. در اينجا هدف بيان ارزش نيست بلكه بيان يك تصور است كه مرگ را چگونه براي يك هدف تبديل به شكلهاي خاص مي كند و اين واژگان را بصورت زير ارزيابي مي كنيم :م
شهادت كشته شدن در راه خداست - در راه آرماني انساني - در راه آزادي -در راه دمكراسي و استقلال- در راه ميهن- حال چگونه مي توان تصور كرد كه تمام مردگان جنگ ايران با عراق شهيد باشند ولي عراقيهاي كشته شده در اين جنگ هلاك- - هدف يك عراقي وطن پرست چه بود؟ اين موضوع ربطي به حاكمان ندارد و از بعد درست و غلط بودن جنگ نيز به آن نگاه نشود از ديد يك مادر عراقي - يك سرباز عراقي نگاه شود
در جنگ 33 روزه لبنان و اسراييل شاهد فيلمي بودم كه سربازان اسراييلي قبل از حمله در حال خواندن كتاب مقدس خود بودند و همچون مسلمين نماز و دعا مي خواندند بنظر شما اگر آن سرباز بميرد شهيد است يا به هلاكت رسيده است
درعصر حكومت اسلام شاهد شكنجه هاي جسمي و روحي فراوان هستيم - افرادي كه به خاطر دمكراسي يا همان چيزي كه بخاطرش انقلاب كرديم در زندانها و جوخه هاي اعدام مي ميمرند بنظر شما اين افراد شهيد شده اند يا به هلاكت رسيده اند
از اينگونه تناقضات زياد است. برداشت ما آدمها مي تواند از يك موضوع الگوي مثبت بسازد و يا الگوي منفي - اين كه بنا بر برداشتهاي جناحي و يا سياسي موضوعي را با لجاجت به چالش بكشيم و به صراحت لفظ دروغ را بكار ببريم سنت زشتي است كه متاسفانه در ادبيات جاري كشور حاكم است. واقعيت اين است كه دفاع از مملكت در هر لباس و با هر نژادي امري دلاورانه است. همچنانكه كشته شدگان بمبارانهاي اسراييل بيگناه بوده و به قتل مي رسند كشته شدگان حملات انتحاري نيز بيگناه بوده و به قتل مي رسند و حال ما نظر مراجع عظام را نديده بگيريم و بگوييم آنها دروغ مي گويند با گفتن ما واقعيت عوض نمي شود. اينكه عده اي بنام وطن در زندان زندگيشان با درد و رنج به پايان مي رسد چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هر دو عمل زشت و به دور از انسانيت است- اين مطالب را از آن جهت گفتم تا ذهن خود را با باورهاي انساني بسنجيم نه با تصورات افراطي و در كنار آن باورهاي انساني خود را بازيچه عقايد پوچ و عوام فريبانه اي كه رنگ دين به خود گرفته ننماييم


دوشنبه 29 بهمن ماه سال 86


بنده عشقم و - عشقم آرزوست
...
...
آنجا كه سر بر خاك طاعت مي گذاري
آنگه كه تسليم اراده يار مي شوي
طلب كرده اي جان من به طلب رسيده اي

آنجا كه مركب ره را مي گزيني
آنگه كه بر مركب رهرو سوار مي شوي
مسافري جان من ولي به مقصد نرسيده اي

آنجا كه به ساحل نگاه مي كني
آنگه كه به دريا فرو مي روي
غواص حقيقتي جان من ولي به حقيقت نرسيده اي

خدايا مرواريد حقيقت را چگونه غواصي كنيم
چگونه به آب فرو شويم
چگونه مني كه اسير دنياست
مني كه تنها صداي درونش پيداست
درون آبي شود كه شرطش گذشتن از دنياست
چگونه به آب فروشويم
وقتي كه اشك كودك نماز از هوشم مي برد
ناله همسر حس حركتم مي كشد
دعاي مادر وسوسه ام مي كند

چگونه به آب فرو شوم
وقتي كه ابليس دنيا به نيازي مرا مي كشاند

چگونه به آب فرو شوم
..
..
..
طلبت كرده ام طلبيدي مرا
مركبم دادي با توشه اي فراوان
همرهي
پيري كه آموزشم دهد
دوستاني كه مشوق رهم باشند
..
..
خدايا در اين مسير ناهموار
دراين درياي طوفاني
تنهايم مگذار
تنهايم مگذار - مرا به خودم وا مگذار



شنبه 27 بهمن ماه سال 86


مادراني كه نگران فرزاندان خودند


چندي پيش در يكي از وبلاگها خاطرات يك مادر رو مي خوندم كه در خصوص بازداشت دخترش توسط نيروهاي ارشاد بدليل پوشيدن چكمه بلند در يكي از كافي شاپهاي تهران نوشته و اعتراضي داشت به نحوه برخورد و چگونگي دلسردي جوانان- اين مسئله براي من چيز جديدي نبود هر چند كه متاثر شدم ولي يك كامنتي از يكي از برادران هم مسلك نيروي انتظامي براي ايشون گذاشته شده بود كه اعصابم رو بهم ريخت ايشان در لباس يك مسلمان واقعي نوشتند كه اين مادر به جاي اعتراض بايد به فكر تربيت فرزندش باشد كه در حال انحراف و مادر ي كه نمي تونه جلوي اين انحراف رو بگيره ........ اگه بنويسم شما هم عصبي مي شين. لازم دونستم مطالبي رو در خصوص پوشش غربي خدمت اين برادر و برادران و خواهران عزيز هم فكرشون ارايه كنم ---- كت و شلوار يك نمونه غربي است - پيراهن يقه دار و سه سانت يك نمونه غربي است - مانتو كه اصلا يك نمونه اصل غربي يعني فرانسوي است - شلوار .... اي بابا چيزهاي ديگه اي رو بايد نام ببرم كه خيلي زشت مي شه و به مبارزين بر مي خوره

نتيجه اخلاقي ---- جهت مبارزه با فرهنگ غرب لطفا مردم ايران هيچي نپوشندو پوششهاي اسلامي اگه پيدا كردين بپوشن بيان بيرون
اي بابا بنده خدا نيروهاي انتظامي بايد چي بپوشند - اي داد بيداد اسلحه هم كه ....چيزي نگو بايد سانسور كني.يادم نبود كه خط قرمز داريم و نبايد فكر امون بگيم


سه شنبه 23 بهمن ماه 1386


امروز توي ماشين يك مصاحبه پخش مي شد كه در اون خبر از نشاط مردم براي شركت در انتخابات و حضور تمام سليقه ها صحبت مي كرد از عصبانيت نفهميدم كي بود ولي تو انتخاباتي كه يك جناح همه ابزارها رو داره - از قبل تبليغات وسيع مي كنه چون تمام رسانه ها رو داره - از قبل رقباي خودش رو انتخاب مي كنه چون مفسر قانون داره -و بالاتر از همه تعداد آراء هر صندوق رو هم مشخص مي كنه چون شمارشگر آراء داره حضور پر شور و اشتياق مردم چه معني مي ده. تو انتخاباتي كه نوه رهبر فقيد خودشون رو كه همه سنگ رفتار و حرفهاش رو به سينه مي زنند رد صلاحيت مي كنند چون يك بار در جايي چيزي بر عليه اونها گفته و بالاتر از همه به نوه امامشون يعني سيد حسن خميني بدليل اعتراض به بدي رفتار زشت انتخاباتي توهين علني مي كنن به نظر شما شور انتخاباتي چه معني داره. يكي نيست به اينها بگه بابا بي خيال آزادي كه ازش يك ميدان باقي مونده - استقلال ازش يك تيمه فوتبال و جمهوري اسلامي هم يك خيابان انتخابات رو بردارين و همون كاري رو كه آقاي مصباح يزدي مي گه يعني حكومت اسلامي مثل عربستان رو فعال كنين تا تكليف اين ملت بد بخت هم روشن شه و كمتر سر كار بمونن .م
اميدوارم در شور و شوق انتخاباتي خللي ايجاد نكرده باشم