Monday

سوم دي ماه سال 1386

سكوت علي عاشقان
شبهاي تنهايي نزديك است
روزها از پي هم مي آيند و مي روند
گامهاي روز - گاهي چنان بلند است كه گويي عجله اي در ذهن دارد
شب نيز با سكوت پر معناي خود همه چيز را به اسرار تنهايي و سكوت خود مي سپارد
به ستارگان كه خيره مي شوي برقي در وجودت مي زنند
به ماه كه مي نگري لبخندي پر معنا هديه ات مي دهد
آخر اين چيست ؟
روز پرمعنا فرا مي رسد
علي دستش در دستان خاتم مي رود
همه مي بينند!
همه تاييد مي كنند!
ولي اين آغاز يك سكوت است
آغاز يك تنهايي غريب
صحرا شاهد است وتنها شاهدي كه تمام منكران ولايتش بر آن گام نهادند
آه چه شبهاي غريبي از پي هم آمدند و با سكوتشان تنهايي مرد ي به بزرگي تمام عالم را نظاره گر بوده اند
چه روزگار غريبي است!
ما به زودي به يكديگر عيد بزرگ تشيع را تبريك خواهيم گفت اما از علي چه مي دانيم
من از علي تنها شعاري را كه شنيده ام مي دهم
من از ولايت دم مي زنم
من كيستم
چگونه علي را مي شناسم وقتي كه دركشور علي بر شيعه علي رحمي نيست
چگونه علي را مي شناسم وقتي قدمهاي علي را نمي شناسم
چگونه علي را مي شناسم وقتي كه تنفر را ابزاراستعمار خود ساخته ام
چگونه علي را مي شناسم وقتي كه نامش را مستمسك رسيدن به قدرت قرار داده ام
چگونه علي را مي شناسم كه بزرگي همچون تابنده را به جرم عشق به علي از دین خارج می دانم
چگونه علي را مي شناسم وقتي كه حسينيه عاشقان علي را به خاك و خون مي كشم و آن را تخريب مي كنم
چگونه علي را مي شناسم كه شريعت - شيخ عاشقان را از خانه اش بيرون مي كنم

هو يا علي - علي عشق است
هو يا علي - علي عدالت است
هو يا علي - علي گذشت است
هو علي - علي كمال است
هو يا علي - علي صبر است
هو يا علي - علي معرفت است
هو يا علي - علي شمشير گردان است
هو يا علي - علي اصل عبادت است
هو يا علي - علي تنها ولايت است


No comments: