سفيدي قله گاهي در پشت تپه اي گم مي شود
سنگ گاهي پا را مي لرزاند
و يخ
پا را به عقب فرا مي خواند
اما
چشم قله را براي رسيدن نشانه رفته است
خستگي گاهي نا اميد مي كند
ترس گاهي فريب مي دهد
اما
اميد، قله را هدف گرفته است
چشم گام ها را مي بيند
زماني
سر از شانه بلند مي شود
سفيدي بر قله بيشتر نمايان مي گردد
قله احساسش را در رسيدن بيشتر مي كند
اميد
استواري گامها را دو چندان مي كند
چشم به زير كوه خيره ميشود
گامها استوارتر مي شوند
پايداري بيشتر مي گردد
من
به قله رسيده ام
در زير پايم
مسيري است
من توانسته ام
من رسيده ام
No comments:
Post a Comment