بنده عشقم و - عشقم آرزوست
...
...
آنجا كه سر بر خاك طاعت مي گذاري
آنگه كه تسليم اراده يار مي شوي
طلب كرده اي جان من به طلب رسيده اي
آنجا كه مركب ره را مي گزيني
آنگه كه بر مركب رهرو سوار مي شوي
مسافري جان من ولي به مقصد نرسيده اي
آنجا كه به ساحل نگاه مي كني
آنگه كه به دريا فرو مي روي
غواص حقيقتي جان من ولي به حقيقت نرسيده اي
خدايا مرواريد حقيقت را چگونه غواصي كنيم
چگونه به آب فرو شويم
چگونه مني كه اسير دنياست
مني كه تنها صداي درونش پيداست
درون آبي شود كه شرطش گذشتن از دنياست
چگونه به آب فروشويم
وقتي كه اشك كودك نماز از هوشم مي برد
ناله همسر حس حركتم مي كشد
دعاي مادر وسوسه ام مي كند
چگونه به آب فرو شوم
وقتي كه ابليس دنيا به نيازي مرا مي كشاند
چگونه به آب فرو شوم
..
..
..
طلبت كرده ام طلبيدي مرا
مركبم دادي با توشه اي فراوان
همرهي
پيري كه آموزشم دهد
دوستاني كه مشوق رهم باشند
..
..
خدايا در اين مسير ناهموار
دراين درياي طوفاني
تنهايم مگذار
تنهايم مگذار - مرا به خودم وا مگذار
No comments:
Post a Comment