Tuesday

چهار شنبه 19 دي ماه سال 86


من و مسيرم
مدتي است كه ذهنم در تكاپوي يافتني چيزي است. به هرآنچه كه نگاه مي كنم برايم تصويري مي شود از گذشته مدتي است شهركي كه آدمهايش آرام و ساكتند در ذهنم مي آيند و مي روند
مدتي است كه طوري ديگر شده ام
احساس مي كنم كه باد سردي كه بر صورتم مي خورد براي زمزمه چيزي است كه كسي سالها ست مي خواهد بگويد ولي به نجوايي در گوشم بسنده كرده است
احساس مي كنم صداي دوستان قديمي باز از پشت پنجره اطاقم شنيده مي شود
وقتي به آبهاي يخ زده جوي آب كنار منزلمان نگاه مي كنم صداي تلق تلوق ضربه هاي سنگي كه مادر بر حوض خانه كودكيمان مي زد تا يخ روي حوض را بشكند را احساس مي كنم و مي بينم
نمي دانم چه احساسي است ولي در خود چيزي احساس مي كنم كه پيش از اين هرگز نبود
زندگي مي آيد و بي آنكه تواني داشته باشي اراده اش را بر تو ثابت مي كند
به تو تصوري مي دهد از آنچه كه خود مي خواهد
تو خود باوري هستي از اراده او
به آينه كه مي نگري آنچه هويداست چيست؟
بخشي از زندگي
كودكي جواني پيري
از خود به خود رسيدن
باور آنچه در پيرامون ما در حال واقع شدن است سخت است
من خود خاطره گشته ام

No comments: